ره آوران سرزمین نور
دل نوشته هایی از سرزمین نور
یک شنبه 1 مهر 1390برچسب:, :: 12:39 :: نويسنده : حامد
ز كاروان رفیقان چرا نشانی نیست ؟ برای گفتن درد دلم زبانی نیست برای اینكه به كوی حبیب خود برسم من غریب چه سازم كه كاروانی نیست چه چهره های قشنگی كه بوی مهدی داشت شبیه همسفرانم كه دل ستانی نیست اذان جبهه سحرها دل از همه می برد چو رفت روح نمازم دگر اذانی نیست خوشا گلی كه به خاك حبیب خود افتاد نشان ز جسم غریبش جز استخوانی نیست مرا نبود لیاقت كه رخت خون پوشم كسی كه وصل به دنیاست ، آسمانی نیست چه عاشقان جوانی كه پیر ره بودند ... به شور عشق شهیدان دگر جوانی نیست ! وقتی رفیق رفت ،زخود نا امید شد آنقدر گریه كرد كه باران شدید شد جا مانده بود از همه دوستان خود در فكر استخاره و راه جدید شد یك لحظه شد هوایی مشهد دلش ، پرید از پشت خاكریز شبی ناپدید شد آغوش باز كرد خراسان به سمت او وقتی كه عاشقانه به مشهد رسید شد قفلی به آن ضریح مطهر شبانه روز رمز رضا رضا به زبانش كلید شد آقا قسم به مادر پهلو شكسته ات اینجا نمی توان ز شما ناامید شد می گفت شاید اینكه لیاقت نداشت اما گرفت حاجت خود را و دید شد یك هفته بعد ، حمله ی والفجر هشت بود آمد خبر كه عاشق مولا، شهید شد نظرات شما عزیزان: ![]() ![]() ![]() ![]()
درباره وبلاگ به وبلاگ ره آوران سرزمین نور خوش آمدید... آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان |
||
![]() |